سفارش تبلیغ
صبا ویژن

داستان جدید - www.RadsMs.com

داستان جالب “آدمخوارها”

پنج آدمخوار به عنوان کارمند در یک اداره استخدام شدند
هنگام مراسم خوشامدگویی رئیس اداره گفت: “شما همه جزو تیم ما هستید. شما اینجا حقوق خوبی می گیرید و می توانید به غذاخوری شرکت رفته و هر مقدار غذا که دوست داشتید بخورید. بنابراین فکر خوردن کارکنان دیگر را از سر خود بیرون کنید.”
آدمخوارها قول دادند که با کارکنان اداره کاری نداشته باشند.
چهار هفته بعد رئیس اداره به آنها سر زد و گفت: “می دانم که شما خیلی سخت کار می کنید. من از همه شما راضی هستم. امّا یکی از نظافت چی های ما ناپدید شده است. کسی از شما می داند که چه اتفاقی برای او افتاده است؟”
آدمخوارها اظهار بی اطلاعی کردند.
بعد از اینکه رئیس اداره رفت، رهبر آدمخوارها از بقیه پرسید: “کدوم یک از شما نادونا اون نظافت چی رو خورده؟”
یکی از
آدمخوارها با اکراه دستش را بالا برد.
رهبر آدمخوارها گفت: “ای احمق! طی این چهار هفته ما مدیران، مسئولان و مدیران پروژه ها را خوردیم و هیچ کس چیزی نفهمید و حالا تو اون آقا را خوردی و رئیس متوجه شد؟!
از این به بعد لطفاً
افرادی را که کار می کنند نخورید.




تاریخ : سه شنبه 91/2/5 | 6:34 عصر | نویسنده : بهمن یاراحمدی | نظر

ای کاش فدک این همه اسرار نداشت / ای کاش مدینه در و دیوار نداشت

فریاد دل محسن زهرا این بود / ای کاش در سوخته مسمار نداشت

کاش قلبم به قبرش راه داشت / کاش زهرا هم زیارتگاه داشت

اس ام اس ایام فاطمیه - اس ام اس شهادت حضرت فاطمه(س) - www.RadsMs.com.

چه تعبیری خدا در نقطه دارد/ که تفسیری جدا هر نقطه دارد

به تعداد بهار عمر زهرا(س) / همین اندازه کوثر نقطه دارد . . .

(سوره ی کوثر 18 نقطه دارد)

 




تاریخ : سه شنبه 91/2/5 | 6:8 عصر | نویسنده : بهمن یاراحمدی | نظر

پلاک تنهایی من بی تو!

پلاک تنهایی من بی تو!
آدم ها ... باهم ها و بی هم ها ... زوج و فرد ... و منی که انگار با پلاک ِ تنهائی...

آدم ها ... ،
باهم ها و بی هم ها ...
زوج و فرد ...
و منی که انگار با پلاک ِ تنهائی ...
هیچ راهی به محدوده ی ِ زوج و فرد ندارم...!

***

بی تو
تخت ِ خواب
تخت ِ بی خوابی است...

***

گاهی
انگار زندگی
سوء تفاهمی از مرگ است...



تاریخ : جمعه 91/2/1 | 10:58 عصر | نویسنده : بهمن یاراحمدی | نظر

داستان خوشبخت ترین آدم!

داستان خوشبخت ترین آدم!
پیک ها برای بیرون آوردن پیراهن مرد توی کلبه رفتند، اما مرد خوشبخت آن قدر فقیر بود که...

پادشاهی پس از اینکه بیمار شد گفت: «نصف قلمرو پادشاهی ام را به کسی می دهم که بتواند مرا معالجه کند»
تمام آدم های دانا دور هم جمع شدند تا ببیند چطور می شود شاه را معالجه کرد، اما هیچ یک ندانست.
تنها یکی از مردان دانا گفت : که فکر می کند می تواند شاه را معالجه کند، اگر یک آدم خوشبخت را پیدا کنید، پیراهنش را بردارید و تن شاه کنید، شاه معالجه می شود.
شاه پیک هایش را برای پیدا کردن یک آدم خوشبخت فرستاد. آن ها در سرتاسر مملکت سفر کردند ولی نتوانستند آدم خوشبختی پیدا کنند. حتی یک نفر پیدا نشد که کاملا راضی باشد.
آن که ثروت داشت، بیمار بود.
آن که سالم بود در فقر دست و پا می زد، یا اگر سالم و ثروتمند بود زن و زندگی بدی داشت. یا اگر فرزندی داشت، فرزندانش بد بودند.
خلاصه هر آدمی چیزی داشت که از آن گله و شکایت کند. آخرهای یک شب، پسر شاه از کنار کلبه ای محقر و فقیرانه رد می شد
که شنید یک نفر دارد چیزهایی می گوید.
« شکر خدا که کارم را تمام کرده ام. سیر و پر غذا خورده ام و می توانم دراز بکشم و بخوابم! چه چیز دیگری می توانم بخواهم؟»
پسر شاه خوشحال شد و دستور داد که پیراهن مرد را بگیرند و پیش شاه بیاورند و به مرد هم هر چقدر بخواهد بدهند.
پیک ها برای بیرون آوردن پیراهن مرد توی کلبه رفتند، اما مرد خوشبخت آن قدر فقیر بود که پیراهن نداشت!!!.




تاریخ : جمعه 91/2/1 | 10:39 عصر | نویسنده : بهمن یاراحمدی | نظر

عکس/یک دختر در بازی پرسپولیس و الهلال

عکس/یک دختر در بازی پرسپولیس و الهلال
بدون شرح!

 




تاریخ : جمعه 91/2/1 | 10:37 عصر | نویسنده : بهمن یاراحمدی | نظر

  • عکس
  • قالب میهن بلاگ
  • کارت شارژ همراه اول